محل تبلیغات شما

 

داستان سیندرلا با تصاویر زیبا :

یکی بود ، یکی نبود، داستان سیندرلا از این قرار است که سالها پیش در کشوری کوچک دختر مهربان و زیبائی به نام سیندرلا با نامادری و دو دخترش زندگی می کرد . مادر او سالها پیش در گذشته بود و پدرش با زن دیگری ازدواج کرده بود ولی پدر هم بزودی از دنیا رفت و دخترک تنها شده بود . دخترک در خانه پدری خودش مانند یک خدمتکار کرد می کرد و دستورات مادر و خواهرهایش را انجام می داد . او بسیار زیباتر از دو خواهرش یعنی آناستازیا و گرزیلا بود، برای همین آنها خیلی به او حسودی می کردند . ولی همه این ناراحتی ها و اذیت ها باعث نشده بود که او ناامید شود .

دساتا کودکان سیندرلاسیندرلا همیشه با این امید از خواب بیدار می شد که یک روزی او هم خوشبخت خواهد شد . رفتار او با حیوانات خانه اینقدر خوب بود که تمام حیوانات نیز او را دوست داشتند فقط گربه خواهرها بود که مثل صاحبانش بدجنس بود و سیندرلا را اذیت می کرد . یک روز صبح که مثل همیشه سیندرلا مشغول تمیز کردن خانه بود زنگ در به صدا در آمد وقتی در را باز کرد

خرگوش دم دراز و روباه حیله گر

داستان دختر زیبا و مرد حیله گر

داستان جالب «ششمین دختر»

سیندرلا ,خانه ,یک ,ها ,ولی ,دخترک ,بود که ,می کرد ,سالها پیش ,که مثل ,پیش در

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتاب، دوست بی صدا عاشقانه های من و همسرم